ما را دنبال کنید

جستجوگر

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 2
  • بازديد ديروز : 0
  • بازديد کننده امروز : 0
  • بازديد کننده ديروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 2
  • بازديد ماه : 2
  • بازديد سال : 3
  • بازديد کلي : 90
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 157.90.130.117
  • مرورگر : Firefox 33.0
  • سيستم عامل : Windows 7

دوستت دارم!

زن و شوهر جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می راندند ...



آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند ...


زن جوان:یواش تر برو من می ترسم!


مرد جوان:نه٬اینجوری خیلی بهتره!


زن جوان:خواهش می کنم٬من خیلی میترسم!


مرد جوان:خوب٬اما اول باید بگی دوستم داری ...


زن جوان:دوستت دارم٬حالا میشه یواشتر برونی ...


مرد جوان:مرا محکم بگیر ...


زن جوان:خوب٬حالا میشه یواشتر برونی؟


مرد جوان:باشه٬به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری٬آخه نمی تونم راحت برونم٬اذیتم میکنه.


روز بعد روزنامه ها نوشتند:


((برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.))


.


.


.


در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکت رخ داد٬یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت ...


 


مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود٬پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند ...